دل شکسته
درباره وبلاگ


کاش یادت نرود/بین ناباوری آدم ها/یک نفر میخواهد/که توخندان باشی.............../نکند کنج هیاهوی زمان برود ازیادت....../ عاشقتم تا آخرین لحظه ی زندگیم




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:







Alternative content


نويسندگان
A

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
برچسب:, :: 23:50 :: نويسنده : A

سر کلاس ادبیات معلم گفت :

   فعل رفتن رو صرف کن

  گفتم :رفتم ... رفتی ... رفت ... ساکت میشوم ، میخندم ، ولی خنده ام تلخ میشود

   استاد داد میزند : خوب بعد؟؟؟ ادامه بده

  و  من میگویم : رفت ... رفت ... رفت ... رفت و دلم شکست ... غم رو دلم نشست ...

    رفت ... شادیم بمرد ... شور از دلم ببرد رفت ... رفت ... رفت

   و من میخندم و می گویم : 

کارم از گریه گذشته

خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است

 
برچسب:, :: 23:49 :: نويسنده : A

ببخش اگه اینقد خودخواهم .

ببخش اگه خواستنم اشتباهه

ولی مگه دوست داشتنه تو گناهه ؟

خدا که کم نداره ... خیلی داره

همه ی بودنی هاش ماله تو

ماله بقیه....

من از همه اش فقط تو رو می خواهم

چی می شه مگه ؟

چی می شه اگه تو سهم من بشی ....

خدا جون خیلی زیاده ؟

 
برچسب:, :: 23:46 :: نويسنده : A

از من نپرس چقدردوست دارم

اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست

به من نگو که چقدر بی تو زیستن را تمرین کنم

 مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد

 مگر می شود هوا را از زندگی ام برداری ومن زنده بمانم

 بگو معنی تمرین چیست ؟

 بریدن ازچه چیز را تمرین کنم ؟

 بریدن ازخودم را ؟

 مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی !

از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه میدهم

همه میدانند که دوری تو روحم را میازارد

 تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند

 نگاهت را از چشمم بر ندار

 مرا از من نگیر

 هوای سرد اینجا را دوست ندارم

 مرا عاشقانه در آغوش بگیر که سخت تنهایم .

 
برچسب:, :: 23:42 :: نويسنده : A

 

قلبم را شکستی اما صدای فریادم را نشنیدی!

چه بی صدا شکست قلبی که عاشق تو بود...

چه بی ریا گذشت لحظه هایی که به عشق تو بود....

قلب شکسته ای که زیر پاهایت بود را ندیدی ، صدای شکستن قلبم چه بی صدا بود!

صدای ناله دلم چه بی نوا بود ، درد دلهای ناگفته در دلم چه بی زبان بود...

قلبم را به بازی گرفتی اما نمیدانستی که بازی سرشکستن دارد !

چه با هیاهو به قلبم آمدی و چه آرام از قلبم رفتی ،

هنگام آمدنت عاشقانه با من درد دل میکردی و

هنگام رفتنت تنها با یک سکوت به صدای گریه هایم گوش میکردی!

تصویر رفتنت بر روی قلب شکسته ام نقش بسته ،

و آواز رفتنت در فضای غمگین صحنه عشق پیچیده ...

آنگاه که صحنه عشق خالی از تصویر تو است ، دل من نیز در پی فرار از دام تنهایی است!

باور میکنم که اسیرم ، اینبار اسیر تنهایی !

اما باور نمیکنم که رفته ای و بار سفر را بسته ای ،

 و شعر جدایی را برایم نوشته ای و لای کتاب قصه عشقمان گذاشته ای !

چه قصه تلخی بود ، قبلا آن را خوانده بودم اما باور نکرده بودم ،

 نمیدانستم سرنوشت ما نیز مانند یک قصه تلخ است ....

قلبم را شکستی اما رنگ التماس چشمهایم را ندیدی ،

آن شعر عاشقانه ای که به عشق تو سروده بودم را نخواندی!

صحنه عشق را خالی کردی و تصویر رفتنت را همراه با یک قلب شکسته جا گذاشتی!

 

 
برچسب:, :: 22:37 :: نويسنده : A

بنام آنکه ریتم آرام ودلنشین عشق را نواخت

تادر فضای خاموش قلبها گیتارعشق دوست

داشتن جاودانه بماند 

 

 

اکنون دفترم را کشوده ام  تاخاطرات زیبای دوستی هایمان

راازآن بنگارم ولی این را بپذیر که زبان قلم قاصر از آن است که

بتوانم زیبایی لبخندت زمان نگاهت را توصیف کنم باور کن این

دوماهی که به عنوان دوست باهم بودیم بهترین وزرین ترین

صفحات زندگی ام را ورق زده ام زیباترین لحظات عمرم را

سپری کرده ام وبی نظیرترین خاطرات را تجربه کرده ام

شیواترین سخنان را شنیده ام و صادق ترین محبت ها را

چشیده ام.زمانی که در لحظات زیبای دوستیمان تمام مشکلات

وسختیها رابه بال سبک سینه ام  سپرده بودم وفارغ ازدوری

ورنج دراقیانوس بیکران عشق شناور بودم وقلبم رابا مهروزلالی

ات جلا میدادم هیچ فکر نمیکردم که روزی ابلیس جدایی بهار

آشناییمان رابه خزان مبدل سازد....؟؟؟بیا به امید سلامی دیگر

نگاهی دوباره خاطراتمان رادرقاب طلایی قلبمان ودرلابه لای

زرورق های ذهنمان نگاه داریم تابا مرور آن ها بوی شکوفه

های سرخ لحظات باهم بودن راازیاد نبریم.

 
برچسب:, :: 21:8 :: نويسنده : A

              بهانه

 

شبها بعداز مهمانی قاصدکها بهانه هایم رابرای شاد بودن میشمارم وگاهی کم میارم بهانه ها را برای تحمل نبودن تو تویی که گاه احساس میکنم انتظار برای آمدنت از آمدنت هم شیرین تراست وگاهی هم به این احساس های بچگانه ام با صدایی بلند میخندم! نگاه کن!زیر نور ماه را آنجا که چند بهانه ی بازیگوش کنار ساحل خیالیم روی صخره ها قایم باشک بازی می کنند ومن گاهی از پیدا کردنشان نا امید میشوم

میدانی؟گاهی بهترین بهانه ام برای گذراندن روزهای بی تو همین احساس وجودت است..... همین که میدانم هستی حال گاهی در کنار من گاهی در کنار دیگران...چه عیبی دارد؟ دیگران هم حق داشتن شادی را دارند ولی سهم من همیشه غم وغصه هست

 

 

 

 

 

 دنیام بی تو معنی نداره همه ی زندگیم به تو خلاصه میشه و بدون باورت دارم وتا آخرین ثانیه های جان دادنم عاشقت میمانم

 

 

 

              به خاطر گیتارم وعشق زندگیم......

 

 
برچسب:, :: 20:33 :: نويسنده : A

           بازباران باترانه......

بازهم نجوای عاشقانه باران مرا به بی خوابی کشانده بود حرف هایش همان چک چک همیشگی به نظر تکراری می رسید وهمان واکنش همیشگی مردم راباخود داشت. همه غرق در خواب بودند ولی من ازپشت پنجره ی مه گرفته رد پای خیسش رابرپوست کوچه میدیدم باران تا صبح برایم سخن گفت شعر خواند ترانه سرود ومن سرا گوش بودم 

    

 

 

 

 

  خدایا خودت کمکم کن تا تحمل کنم سخته خیلی سخته میدونم بنده ی خوبی نبودم وبندگیتو نکردم ولی تو همیشه پناه بی پناهم بودی وکمکم کردی. به دادم برس خدای خوبه دلم

   

 

 

صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد