دل شکسته
درباره وبلاگ


کاش یادت نرود/بین ناباوری آدم ها/یک نفر میخواهد/که توخندان باشی.............../نکند کنج هیاهوی زمان برود ازیادت....../ عاشقتم تا آخرین لحظه ی زندگیم




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:







Alternative content


نويسندگان
A

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
برچسب:, :: 10:9 :: نويسنده : A

سلام

چه حسی دارد وقتی چشمهایم در چشمان توبازی می کند.چه حسی دارد وقتی

دستانم لطافت تن تو را نوازش می کند.هنوز که هنوز است قادر نیستم از لطافت و

از چشمانت بگویم .

 هنوز هنگام باز کردن دفتر عشقم بغض می کنم و بعد بغض هایم را با اشک می شویم

هنوز از یادم نرفته قدمهایمان که از هم دور می شدند، ولی با هر قدم، قلبهایمان به هم نزدیکتر

می شدن و هم دیگر را در آغوش می گرفتن.

ما ترانه هایمان را از کجا می اوردیم که اینگونه غزلها برای هم می سرودیم

من عاشقانه هایم را فقط برای تو می نویسم برای تو که با آمدنت گرد و غبار را از چهره ام

گرفتی،و قلبم را گرد گیری کردی و کلبه کوچک خود را در آن بنا کردی.

سالار جان این نفسها به عشق تو بیرون می اید واگه در کنار دوستت دارم نام خود را ندیدی

بدان که در کنار نامت عاشقانه جان سپرده ام.

                                                  دوستت دارم

 
برچسب:, :: 10:7 :: نويسنده : A

تو در پشت کدام تصویری که اینگونه عاشقانه بغض کردیی ،و برایم تصویر باران

را در پشت شیشه نقاشی می کنی.

من چرا قدرت این را ندارم که بغض تو را بشکنم تا بجای گریه باران سرخی گل برگها

را بر گونه هایت حس کنی.

ای تصویر عاشقانه باران ببین این من هستم با عشقم که رهگذر جاده های  عشق تو شده ایم .

 این من هستم که عاشقانه قلبم را در دست گرفتم وعاشقانه آن را تقدیم به تو کرده ام

 ومی دانم که با وجو د تو نیازی به این قلب نیست.و با افتحار و به رسم همیشه می گویم که

دوستت دارم

حرفهایم در گلو می شکند ،قلبم به صدا در میاد وقتی نفسم در نفس تو به بازی کردن می پردازد.

 وجودت کلیدی هست  برای قفلهای پیش روی من

 

 
برچسب:, :: 10:2 :: نويسنده : A

 

 

 

قلم بر قلب سفید كاغذ می گذارم و فشار میدهم تا بسرایم دو بیت چشمانت را تا بنگارم

 

 

 کلام دلنشین تو را  .

 

 

می خواهم از روزهای بنویسم که با همه شیرینی اش تلخ گذشت و آرزوی نبودنش را می کردم.

 

 

روزهایی که بی تو گذشت شمارش ثانیه هایش هم برایم دشوارو سخت بود.

 

 

  بهار آمد ولی با آمدنش تو را برای مدتی از من دور کرد دورتر از فردا و فرداهای دیگر ولی

 

 

هر چه بود تمام شد و من به امید روزهای خوش قبلی قدم در راه فردا می گذارم.

 

 

قدم از روزهای نبودنت تا روزهای بودن تو.

 

 

گاهی وقتها  دوریت این قدر برایم دشوار بود که به حد جون می رسیدم و اگه این یادگاری

 

 

 های تو نبود بی شک توان ایستگای را از دست میدادم .تصویر تورا در ذهنم پروش میدادم

 

 

 و به چهره زیبای تو می نگریستم.

 

 

قلبم را در دست می فشاردم و به روزهای که با تو بودم فکر می کردم و به خودم امید میدادم که 

 

 

 باز هم فردایی هست.

 

 

از یاد نمی برم این روزهای تلخ را روزهایی که تو را از من دور کرد  ولی خوشحالم که فردا

 

 

نزدیک است.

 

 

سالارعزیزم از حرفهایم دل گیر نشو من بی اراده می نویسم وقتی که دل به دیار تو می سپارم

 

 

چقدر ارام می شوم وقتی که به خودم می باورانم که باید تو را درک کنم و خوشحالم که

 این باور هست.

 

 
برچسب:, :: 9:48 :: نويسنده : A


تکیه کن به اون که با تو ...

همیشه صاف و یه رنگه ....

مثلِ کوه پشت سرت هست

با شکستنت می جنگه...



تکیه کن به اون که قولش..

مثلِ قولِ آدما نیست !

اون که واقعا" یه مَرده...

عاشقه ، پُرادعا نیست



وقتایی که دلشکسته...

کُنجِ خلوتت می شینی..

دستِ مهربونِ اونو ..

روی شونه هات می بینی



حس نمی کنی که دوره..

دلخوشی از سرنوشتت

وقتی اون باشه کنارت..

زندگی میشه بهشتت...